بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۲۰: نه مضمون نقش میبندم نه لفظ از پرده میجوشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه مضمون نقش می بندم نه لفظ از پرده می جوشم زبانم گرم حرف کیست کاین مقدار خاموشم به چندین شعله روشن نیست از من پرتو دوری چراغان خیالم کسوت فانوس می پوشم چه خواهم کرد اگر آیینه گردد برق دیدارش تحیر مژده ای دارد که من نشنیده مدهوشم چو صبحم زین چمن یک گل به کام دل نمی خندد ندانم اینقدر بهر چه واکردند آغوشم نواهای بساط دهر نذر ناشنیدنها به شور اضطراب دل که سیمابی ست درگوشم دل از من شوخی عرض من و ما بر نمی دارد درین آیینه باید بود چون تمثال خاموشم خرام تیر می سازد کمان را حلقهٔ شیون به هنگام وداعت ناله می جوشد ز آغوشم حریف درد دل جز با ضعیفی بر نمی آیی چو چنگ آخر خمیدن بست بار ناله بر دوشم تپیدنهای ناکامیست مضراب خروش من به جام آرزو خون می خورم چندانکه می جوشم فزود ازگردش رنگم غرور مستی نازت نگاهت می زند ساغر به قدر رفتن هوشم به قاصد گر نگویم درد دل ناچار معذورم زمانی یاد توست آندم فراموشم فراموشم چه حسرت ها که در خاکسترم خون می خورد بیدل سپند شوقم و از ناله خالی گشته آغوشم بیدل دهلوی