بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۱۷: زبن سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زبن سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم در راه تو افتاده سرم لیک به دوشم چون موج گهر پای من و دامن حیرت سعی طلبی بود که کرد آبله پوشم تغییر خیالی دهم و بگذرم از خویش بر رنگ سواد است جنون تازی هوشم خرسندی اوهام ز اسرار چه فهمد آنسوی یقین مژده رسانده ست سروشم مجبور ترددکدهٔ وهم چه سازد روزی دو نفس بال فشان است به گوشم چیزی ز من و ما بنمایم چه توان کرد گرم است دکان آینه داری بفروشم زبن بزم به جز زحمت عبرت چه کشد کس طنبور تقاضای همین مالش گوشم چون دیدهٔ آهو رمی افروخت چراغم کز دامن صحرا نتوان کرد خموشم دور است به مژگان بلند تو رسیدن من سرمه نگشتم چه کنم گر نخروشم بیدل چو خم می چقدر دل به هم آید تا من به گداز آیم و با خویش بجوشم بیدل دهلوی