بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۸۵: اگر ساقی ز موج با ده بندد رشتهٔ سازم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر ساقی ز موج با ده بندد رشتهٔ سازم رساند قلقل مینا به رنگ رفته آوازم عروج خاکساران آنقدرکوشش نمی خواهد چوگرد از جنبش پایی توان کردن سرافرازم مباش ای آرمیدن ازکمین وحشتم غافل کف خاکسترم بی بال و پر جمع ست پروازم نگاه چشم عبرت جوهر آیینهٔ یأسم گسستنها ز پیوند جهان تاریست از سازم نفس تا بال بر هم می فشاند ناله می گردد ز استغنای نومیدی بلند افتاده اندازم ز اسرار محبت صافی آیینه ای دارم که نتواند به جز حیرت نمودن چشم غمازم قدح پیمایی الفت ندارد رنج مخموری ز بس گردیده ام گرد سر او نشئهٔ نازم کمال من عروج پایهٔ دیگر نمی خواهد همان خورشید خواهم بود اگر از ذره ممتازم وبال عشرتم یارب نگردد قید خود داری که من با لغزش پا همچو طفل اشک گلبازم هوای نارسا را نیست جز شبنم گریبانی ز خجلت آشیان ساز عرق گردیده پروازم به سامان شکست رنگ من خندیدنی دارد به رنگی ناله سر کردم که کس نشنید آوازم نی ام چون موج ، جولان جرأت آزار کس بیدل شکستن دارم و بر روی خود صد رنگ می تازم بیدل دهلوی