بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۷۴: ز دشت بیخودی میآیم از وضع ادب دورم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز دشت بیخودی می آیم از وضع ادب دورم جنونی گر کنم ای شهریان هوش معذورم ز قدر عاجزیها غافلم لیک اینقدر دانم که تا دست سلیمان می رسد نقش پی مورم جهان در عالم بیگانگی شد آشنای من سراب آیینه ام گل می کند نزدیکی از دورم همان بهترکه خاکستر شوم در پردهٔ عبرت نقاب از روی کارم بر نداری خون منصورم برو زاهد برای خویش هر کس مطلبی دارد تو محو و من تغافل اشتیاق جنت و حورم به اقبال تپیدن نازها دارد غبار من کلاه آرای عجزم بر شکست خویش معذورم سجودی بست بار هستی آخر بر جبین من چه سان سر تابم از حکم خمیدن دوش مزدورم اگر صدق طلب دست ز پا افتادگان گیرد به مستی می رساند لغزش مژگان مخمورم به خون پیچیده می بالم نفس دزدیده می نالم دمیدنهای تبخالم چکیدنهای ناسورم مکش ای ناله دامانم مدر ای غم گریبانم سرشکی محو مژگانم چکیدن نیست مقدورم خلل تعمیر سیلاب حوادث نیستم بیدل بنای حسرتی در عالم امید معمورم بیدل دهلوی