بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۷۰: مسلمان گشتم و هیچ از میان نگسست زنارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مسلمان گشتم و هیچ از میان نگسست زنارم بقدر سبحه گردیدن کمرها بست زنارم خرابات محبت از اسیران ظرف می خواهد خط پیمانه ای دارد قدح در دست زنارم به خود می لرزم از اندیشهٔ تعبیر همواری مباد از سبحه بردارد بلند و پست زنارم مسلمانی به این سامان دلکوبی نمی ارزد ز چنگ اتفاق سبحه بیرون جست زنارم به دیر همتم پروانهٔ آتش پرستیها به خط شعلهٔ جواله باید بست زنارم نفس را الفت دل صرفهٔ راحت نمی باشد ندید آسودگی با سبحه تا پیوست زنارم مپرس از ریشهٔ باغ تعلقهای امکانی گسستن در بغل می پرورم تا هست زنارم چو شمع از سعی الفت غافلم لیک اینقدر دانم که تا ننشاند در خاکم ز پا ننشست زنارم وفا سر رشته ای دارد که هرگز نگسلد بیدل نمی افتد زگردن گر فتاد از دست زنارم بیدل دهلوی