بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۴۷: ز سور و ماتم این انجمنهاکی خبر دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز سور و ماتم این انجمنهاکی خبر دارم چراغ خامشم سر در گریبان دگر دارم چوگردون ششجهت همواری من می کند جولان برون وحشتم گردی ست در هر جا گذر دارم نه برق و شعله میخندم نه ابر و دود می بندم چراغ انتظارم حیرتی از چشم تر دارم سویدای دل ست این یا سواد وحشت امکان که تا واکرده ام مژگان غباری در نظر دارم نشد سعی غبارم آشنای طرف دامانی چو مژگان بر سر خود می زنم دستی که بر دارم دماغ عبرت من طرفی از سامان نمی بندد ز اسباب تأمل آنچه من دارم حذر دارم شبستان عدم یارب نخندد بر شرار من که با صد شوخیی اظهاریک چشمک شرر دارم تو خواهی انجمن پرداز و خواهی خلوت آرا شو که من چون شمع رنگ رفتهٔ خود درنظردارم چه امکانست خوابم راه پرواز تپش بندد که از ننگ فسردنها به بالین نیز پر دارم مجو برگ نشاط از طینت کلفت سرشت من کف خاکم غبار از هر چه خواهی بیشتر دارم نفس دزدیدنم شور دو عالم در قفس دارد عنان وحشت کهسار در ضبط شرر دارم تلاطم دستگاه شوخی موجم نمی گردد محیط حیرتم آبی که دارم در گهر دارم توانم جستن از دام فریبی اینچنین بیدل چو شبنم گر بجای گام من هم چشم بردارم بیدل دهلوی