بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۴۴: فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم به خواب دیده اکنون سایه پیداکرد دیوارم چوکوهم بسکه افکنده ست از پا سرگرانبها به سعی غیر محتاجم همه گر ناله بردارم درین گلزار عبرت گوشهٔ امنی نمی باشد چو شبنم کاش بخشد چشم تر یک آشیان وارم ندانم شعلهٔ جواله ام یا بال طاووسم محبت در قفس دارد به چندین رنگ ز نارم به این رنگی که چون گل در نظر دارد بهار من به گرد خویش گردانده ست یاد او چه مقدارم تپش آوارهٔ دست خیال کیستم یارب که همچون سبحه مرکز می دود بر خط پرگارم به طوف کعبه و دیرم مدان بی مصلحت سیرم هلاک منت غیرم مباد افتد به خودکارم سپید من به خاکستر نشست ازسعی بیتابی رسید آخر زگرد وحشت خود سر به دیوارم چه مقدار انجمن پرداز خجلت بایدم بودن که عالم خانهٔ آیینه است و من نفس دارم صدای شیشه ام آخر یکی صد کرد خاموشی ز قلقل باز ماندم بیدماغی زد به کهسارم بهم آورده بودم در غبار نیستی چشمی به رنگ نقش پا آخر به پا کردند بیدارم به رنگی درگشاد عقدهٔ دل خون شدم بیدل که دندان در جگرگم گشت همچون دانهٔ نارم بیدل دهلوی