بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۴۰: حبابوارکه کرد اینقدرگرفتارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حباب وارکه کرد اینقدرگرفتارم سری ندارم و زحمت پرست دستارم ز ناله چند خجالت کشم ؟ قفس تنگ است به بال بسته چه سازد گشاد منقارم هزار زخمه چو مژگان اگر خورند بهم نمی برد چو نگه بی صدایی از تارم به راه سیل فنا خواب غفلتم برجاست گذشت قافله و کس نکرد بیدارم ز انقلاپ بنای نفس مگوی و مپرس گسسته بود طنابی که داشت معمارم طلب چو کاغذم آتش زد و گذشت اما هزار آبله دارد هنوز رفتارم چو نقش پا مژه بستن نصیب خوابم نیست ز سایه پیشتر افتاده است دیوارم تلاش مقصد دیدار حیرتست اینجا به مهر آینه باید رساند طومارم به این متاع غبار کدام قافله ام که بیخودی به پر رنگ می کشد بارم سماجت طلبی هست وقف طینت من که گر غبار شوم دامن تو نگذارم گرفتم آینه ام زنگ خورد، رفت به خاک تو از کرم نکنی نا امید دیدارم به درد عاجزی من که می رسد بیدل که برنخاست ز بستر صدای بیمارم بیدل دهلوی