بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۳۹: جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم در پرتو چراغی پروانه می نگارم روز نشاط شب کرد آخر فراق یارم خود را اگر نسوزم شمعی دگر ندارم بی کس شهید عشقم خاک مرا بسوزید خاکستری زند کاش گل بر سر مزارم زین باغ شبنم من دیگر چه طرف بندد آیینه ای شکستم رنگی نشد دچارم جز درد دل چه دارد تبخاله آرمیدن یارب عرق نریزد از خجلت آبیارم شوقی که رنگ دل ریخت در کارگاه امکان وقف گداز می خواست یک آبگینه وارم شمع بساط الفت نومید سوختن نیست در آتشم سراپا تا زیر پاست خارم خاکم به باد دادند اما به سعی الفت در سایهٔ خط او پر می زند غبارم صبر آزمای عشقت در خواب بی نیازی ست گرداندنم چه حرفست پهلوی کوهسارم بی فهم معنیی نیست بر دل تنیدن من تمثال کرده ام گم آیینه می فشارم بیدل به معبد عشق پروای طاقتم نیست چندانکه می تپد دل من سبحه می شمارم بیدل دهلوی