بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۲۷: بس که در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم می توان از موی چینی سایه کردن بر سرم صد عدم از جلوه زار هستی آن سو می پرم گر پری از شیشه بیرونست من بیرون ترم مستی حیرت خروشم آنقدر بی پرده نیست موج می دارد رگ خوابی به چشم ساغرم جوهر آیینه در مژگان نگه می پرورد حیرتی دارم که توفان جنون را لنگرم چون سپندم آرزوها به که در دل خون شود ورنه تا پر می فشاند ناله من خاکسترم هیچکس آیینه دار ناتوانیها مباد انفعال شخص پیدایی ست جسم لاغرم هستی من بر عدم می چربد از بی حاصلی خاک را تر کرد خشکیهای آب گوهرم کس ندارد زین چمن سامان یک شبنم تمیز چون بهار از رنگ هر گل صد گریبان می درم خاک من صد درد دل توفان غبار تنگی است حسرت بیمار عشقم ناله دارد بسترم واعظ هنگامهٔ این عبرت آبادم چو صبح زخم دل تا چرخ دارد نردبان منبرم کاش بیدل پیش از آهنگ غرور خودسری خجلت پرواز چون ابر از عرق ریزد پرم بیدل دهلوی