بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۲۳: شب که آیینهٔ آن آینهرو گردیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب که آیینهٔ آن آینه رو گردیدم جلوه ای کرد که من هم همه او گردیدم ساغر بی خودی ام نشئهٔ پروازی داشت رنگها بسکه شکستم همه بوگردیدم حاصل ریشهٔ امید ازین مزرع وهم بیش ازین نیست که پامال نموگردیدم وضع این میکده واماندگی و بیکاری ست محرم پای خم و دست سبو گردیدم زخمها داشتم از جوهر آیینهٔ راز صنعتی کرد تحیر که رفو گردیدم در بیابان طلب هر که دچارم گردید به تمنای تو گرد سر او گردیدم داشتم شعله صفت در گره بیتابی آنقدر مایه که خرج تک و پو گردیدم گل شبنم زده بی روی تو داغم دارد ازکجا مایل این آبله رو گردیدم ناتوانی است پریخانهٔ صد رنگ امید مفت نقاش خیال تو که مو گردیدم ترک جولان هوس موج گهر کرد مرا جمع در جیب خودم کز همه سو گردیدم در مقامی که خموشی نفسی گرم نداشت بیدل از بیخبری قافله جو گردیدم بیدل دهلوی