بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۸۸: پر نفس میسوخت ما و من ز غیرت تن زدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پر نفس می سوخت ما و من ز غیرت تن زدم ننگ خاموشی چراغی داشتم دامن زدم ثابت و سیار گردون گردهٔ وهم منست صفحهٔ بیکاری آمد در نظر سوزن زدم گاهگاهی آفتابم ناز پرتو می فروخت چشم پوشیدم ز غیرت گل بر این روزن زدم کسب معقولات امکان غیر نادانی نداشت با تجاهل ساز کردم کوس چندین فن زدم حسن مستوری ندارد خاصه در کنعان ناز بوی یوسف داشتم بیرون پیراهن زدم تا تلاش موسی از من رمز حاجت وا نشد شعلهٔ تحقیق بودم خیمه در ایمن زدم غیرت فقرم طبیعی حرکتی در کار داشت حرص را می خواستم سیلی زنم گردن زدم رشک همچشمی نرفت از طبع غیرت زای من هرکجا آیینه دیدم بر دل روشن زدم سیر از خود رفتنی کردم ز عشرتها مپرس رنگ بالی زد که آتش در گل و گلشن زدم پیری از من جز ندامت شیوه ای دیگر نخواست حلقه تا گردید قامت بر در شیون زدم حرص را بیدل به نعمت سیر اگر کردم چه شد گوهر یک خرمگس من نیز در روغن زدم بیدل دهلوی