بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۷۴: تو میرفتی و من ساز قیامت باز میکردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو می رفتی و من ساز قیامت باز می کردم شکست رنگ تا پر می فشاند آواز می کردم اگر ناموس الفت ها نمی شد مانع جرأت چو شوخی آشیان در دیدهٔ غماز می کردم حیا رعنایی طاووس از وضعم نمی خواهد وگرنه با دو عالم رنگ یک پرواز می کردم خجل چون صبح از خاکستر بیحاصل خویشم نشد آیینه ای را یک نفس پرداز می کردم عصای مشت خاک من نشد جولان آهویی که همچون سرمه در چشم دو عالم ناز می کردم درین محفل نمی یابد سپند بینوای من گریبانی که چاک از شعلهٔ آواز می کردم وفا منع تمیز شادی و غم می کند ورنه نواها انتخاب از طالع ناساز می کردم عنان ناله می بودی اگر در ضبط تمکینم چو خاموشی وطن در پرده های راز می کردم به خامی سوخت چون برقم خیال زندگی پختن به این نومیدی انجامی دگر آغاز می کردم گر از دستم گشاد کار دیگر برنمی آید به حال خویش می بایست چشمی باز می کردم اگر بیدل بجایی می رسیدم از پر افشانی به آهنگ ز خود رفتن هزار انداز می کردم بیدل دهلوی