بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۶۱: من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم سر آبله دماغی ته پا بلند کردم در و بام اوج عزت چقدر شکست پستی که غبار هرزه تاز من و ما بلند کردم ز فسونگه تعین نفسی ز وهم گل کرد چو سحر دماغ اقبال به هوا بلند کردم ز کجا نوای هستی در انفعال وا کرد که هزار دست حاجت چو گدا بلند کردم صف غیرت خموشی علمی نداشت در کار به چه سنگ خورد مینا که صدا بلند کردم طلب گدا طبیعت نشناخت قدر عزت خم پایهٔ اجابت به دعا بلند کردم ره وهم زیر پا بود تک وهم دور فهمید که به رنگ شمع گردن همه جا بلند کردم سر و کار خودسری ها ادب امتحانیی داشت عرق نگون کلاهی ز حیا بلند کردم سحری نظر گشودم به خیال سرو نازی ز فلک گذشت دوشم مژه تا بلند کردم به هزار ناز گل کرد چمن نیاز بیدل که سر ادب به پایش چو حنا بلند کردم بیدل دهلوی