بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۴۱: چون شمع میروم ز خود و شعله قامتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شمع می روم ز خود و شعله قامتم گرد ره خرام که دارم ، قیامتم آن ناله ام که گر همه خاکم دهی به باد کهسار می خورد قسم استقامتم تسلیم خوی از غم آفات رستن است افکنده نیستی به جهان سلامتم مینا طبیعتم حذر از انفعال من هرگاه آب می شوم آتش علامتم از قحط امتیاز معانی درین بساط تحسینم این بس است که ننگ غرامتم یک دانه وار آبلهٔ دل نکرد نرم دست آسیای سودن دست ندامتم کو وحشتی که بگذرم از دامگاه وهم تشویش رفتن است به قدر اقامتم عمریست نام من به جنون دارد اشتهار داغ نگین تراشی سنگ ملامتم بیدل ز حالم اینکه نفس گرد می کند کم نیست در قلمرو هستی کرامتم بیدل دهلوی