بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۰۹: یک چشم حیرت است زسرتا به پا لبم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک چشم حیرت است زسرتا به پا لبم یارب به روی نام که گردید وا لبم تا چند پرسی از من آشفته حال دل چون ساغر شکسته ندارد صدا لبم بال هوس ز موج گهر سر نمی کشد چسبیده است بر دل بی مدعا لبم لبریز حیرتم به کمالی که روزگار خشت بنای آینه ریزد ز قالبم خواهی محیط فرض کن و خواه قطره گیر دارد همین یک آبله از سینه تا لبم آسان به شکر تیغ تو نتوان بر آمدن جوشد مگر چو زخم ز سر تا به پا لبم می ترسم از فراق بحدی گه گاه حرف در خون تپم اگر شود از هم جدا لبم افسون شوق زمزمه آهنگ جرات ست ور نه کجا حدیث وصال و کجا لبم عمری ست عافیت کف افسوس می زند من در گمان که با سخن است آشنا لبم غیر از تری چه نغمه کشد ساز احتیاج موجی در آب ریخته است از حیا لبم احرام پایبوس تو اقبال ناز کیست روید مگر ز پردهٔ برگ حنا لبم گردون به مهر خامشی ام داغ می کند چون ماه نو مباد فتد کار با لبم خمیازه هم غنیمت صهبای زندگی است یا رب چو گل کشد قدحی از هوا لبم بیدل زبان موج گهر باب شکوه نیست گر مرد قدرتی تو به ناخن گشا لبم بیدل دهلوی