بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۰۲: تو کریم مطلق و من گدا چهکنی جز این که نخوانیام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو کریم مطلق و من گدا چه کنی جز این که بخوانی ام در دیگری بنما که من به کجا روم چو برانی ام کسی از محیط عدم کران چه ز قطره واطلبد نشان ز خودم نبرده ای آن چنان که دگر به خود برسانی ام به کجاست آن قدرم بقا که تأملی کندم وفا عرق خجالت فرصتم نم انفعال زمانی ام به فسردنم همه تن الم به تردّد آبله در قدم چو غبار داغ نشستنم چو سرشک ننگ روانی ام سحر طلسم هوا قفس همه جاست منفعل هوس چه قدر عرق کندم نفس که به شبنمی بستانی ام ز کدورت من و ما پُرم غم بار دل به که بشمرم ستم است سنگ ترازویی که نفس کشد ز گرانی ام ز حضور پیری ام این قدر اثر امتحان قبول و رد که رساند بر در نیستی خم پشت پای جوانی ام نه به نقش بسته مشوشم نه به حرف ساخته سرخوشم نفسی به یاد تو می کشم چه عبارت و چه معانی ام همه عمر هرزه دویده ام خجلم کنون که خمیده ام من اگر به حلقه رسیده ام تو برون در ننشانی ام ز طنین پشهٔ بی نفس خجل است بیدل هیچکس به کجایم و کی ام و چی ام که تو جز به ناله ندانی ام بیدل دهلوی