بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۳۰: عمریست چون گل میروم زین باغ حرمان در بغل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمریست چون گل می روم زین باغ حرمان در بغل از رنگ دامن برکمر، از بو گریبان در بغل مجنون و ساز بلبلان ، لیلی و ناز گلستان من با دل داغ آشیان طاووس نالان در بغل ای اشکریزان عرق تدبیر عرض خلوتی مشت غبارم می رسد وضع پریشان در بغل تنها نه من از حیرتش دارم نفس در دل گره آیینه هم دزدیده است آشوب توفان در بغل می آید آن لیلی نسب سرشار یک عالم طرب می در قدح تا کنج لب گل تا گریبان در بغل آه قیامت قامتم آسان نمی افتد ز پا این شعله هر جا سرکشد دارد نیستان در بغل از غنچهٔ خاموش او ایمن مباش ای زخم دل کان فتنهٔ طوفان کمین دارد نمکدان در بغل بنیاد شمع از سوختن در خرمن گل غوطه زد گر هست داغی در نظر داری گلستان در بغل چون صبح شور هستی ات کوک است با ساز عدم تا چندگردی از نفس اجزای بهتان در بغل دارد زیانگاه جسد تشویش « حبل من مسد» زین کافرستان جسد بگریز ایمان در بغل بیدل ز ضبط گریه ام مژگان به خون دارد وطن تا چند باشد دیده ام از اشک پیکان در بغل بیدل دهلوی