بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۲۹: ای از خرامت نقش پا خورشید تابان در بغل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای از خرامت نقش پا خورشید تابان در بغل از شوخی گرد رهت عالم گلستان در بغل ابرویت از چین جبین زه کرده قوس عنبرین چشم از نگاه شرمگین شمشیر بران در بغل بی رویت از بس مو به مو توفان طراز حسرتم چون ابر دارد سایه ام یک چشم گریان در بغل دل را خیال نرگست برداشت آخر از میان صحرا زگرد وحشیان پیچیده دامان در بغل حیرت رموز جلوه ای بر روی آب آورده است آیینه دارد ناکجا تمثال پنهان در بغل دیوانهٔ ما را دلی در سینه نتوان یافتن دارد شراری یادگار از سنگ طفلان در بغل می خواست از مهد جگر بر خاک غلتد بی رخت برداشت طفل اشک را چون دایه مژگان در بغل هستی ندارد یک شرر نور شبستان طرب این صفحه گر آتش زنی یابی چراغان در بغل عشق از متاع این و آن مشکل که آراید دکان آخر خریدار تو کو ای کفر و ایمان در بغل کو خلوت و کو انجمن در فکر خود دارم وطن چون شمع سر تا پای من دارد گریبان در بغل چشمی اگر مالیده ام زین باغ بیرون چیده ام وحشت کمین خوابیده ام چون غنچه دامان در بغل در وادیی کز شوق او بیدل ز خود من رفته ام خوابیده هر نقش قدم بگذشت جولان در بغل بیدل دهلوی