بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۲۷: از شوخی فضولی ما داشت عار وصل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از شوخی فضولی ما داشت عار وصل آخرکنارکرد ز ننگ کنار وصل چشمی به خود گشوده ام و رفته ام ز خویش ممنون فرصتم به یک آغوش وار وصل قاصد نوید وعدهٔ دلدار می دهد ای آرزو بهار شو ای انتظار وصل رنج دویی نبرد ز ما سعی اتحاد مردیم در فراق و نیامد به کار وصل مژگان صفت موافقت خلق حیرتست اینجا به خواب نیز غنیمت شمار وصل جز فکر عیش باعث اندوه هیچ نیست هجران کجاست تا نکند خارخار وصل انجام سور بدتر از آغاز ماتم است ای قدردان امن مکن اختیار وصل چندین مراد جام تمنا به سنگ زد یک شیشه گو به طاق تغافل گذار وصل با نام محض صلح کن از ربط دوستان واو است و صاد و لام درین روزگار وصل خلق از گزند یکدگر ایمن نمی زیند باور مدار این همه در مور و مار وصل بیدل به زور راست نیاید موافقت عضو بریده راست بریدن دوبار وصل بیدل دهلوی