بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۲۳: گاه موج اشک و گاهی گرد افغانست دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گاه موج اشک و گاهی گرد افغانست دل روزگاری شد به کار عشق حیرانست دل سودن دست است یکسر آمد و رفت نفس می شود روشن که از هستی پشیمانست دل خلق ازین اشغال تعمیری که در بنیاد اوست بام و در می فهمد و غافل که ویرانست دل فکر هستی جز کمین رفتن از خود هیچ نیست دامن بر چیدهٔ چندین گریبانست دل پاس ناموس حیا ناچار باید داشتن چشم گر وا می کنی عیب نمایانست دل حسن مطلق بی نیاز از احتمالات دویی ست وهم می داند که از آیینه دارانست دل دیدهٔ یعقوب و بوی یوسف اینجا حاضر است در وصال هجر مجبوریم کنعانست دل راه ناپیدا و جست وجو پر افشان هوس گرد مجنون تاکجا تازد بیابانست دل با همه آزادی از الفت گریبان می دریم درکجا نالد نفس زین غم که زندانست دل حسن می آید برون تا حشر در رنگ نقاب از تکلّف هر چه می پوشیم عریانست دل مفت موهومی شمر بیدل طفیل زیستن در خیال آباد خود روزی دو مهمانست دل بیدل دهلوی