بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۲۲: ز من عمریست میگردد جدا دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز من عمریست می گردد جدا دل ندانم با که گردید آشنا دل ز حرف عشق خارا می گدازد من و رازی که نتوان گفت با دل به فکر ناوک ابروکمانی چو پیکانم گره از سینه تا دل به امید پری مینا پرستیم ز شوقت کرد بر ما نازها دل نفس آیینه را زنگار یأس است ز هستی باخت امید صفا دل به رنگ لاله نقد دیگرم نیست مگر از داغ خواهد خونبها دل تپش گم کرده اشکی ناتوان چشم گره بالیده آهی نارسا دل ثباتی نیست بنیاد نفس را حباب ما چه بندد بر هوا دل مزن ای بیخبر لاف محبت مبادا آب گردد از حیا دل در آن معرض که جوشد شور محشر قیامت هم تو خواهی بود با دل حریفان از نشان من مپرسید خیالی داشتم گم گشت با دل فسردن بیدل از بیدردی ام نیست چو موج گوهر م در زیر پا دل بیدل دهلوی