حزین لاهیجی
قصاید
شمارهٔ ۴۹ - در شکایت از روزگار: نبندی دل ای بخرد هوشیار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نبندی دل ای بخرد هوشیار به جادوی نیرنگی روزگار فریبنده دیوی ست زرّین پرند سیه دل نگاریست سیمین عذار فریبا نگردی به دستان او که کردهست بازوی رستم نزار فراغت نخسبی در ایوان او که سیل است و ارکانش نااستوار چه بالین و بستر گران کرده ای؟ که ابر است و بام تو سوراخ دار به انس سرای سپنجی مپیچ که ناپایدار است و بی اعتبار ننازی به مهر سپهر دو رنگ نبازی به این مهرهٔ کم عیار کمین کش کمانی ست بس کینه توز جگر دوز تیری ست غافل شکار گرفته ست چالاک رخش از حریف فکنده ست بر خاک، سام سوار دریده ست درع نریمان به زور بریده ست شریان شیران هزار زره کرده چرم هژبران ز تیر گره کرده بازوی مردانِ کار فروکنده گوری ز بهرام گور کفن کرده خفتان اسفندیار بزن مطرب آن نای عیسی نفس بده ساقی آن جام دشمن خمار بخوان از من این نظم سنجیده نغز که از مغز گیتی برآرم دمار به دور آور آن شادی آور قدح که دلگیرم از گردش روزگار گران گشته بر دوش من زندگی شکسته ست پشتم درین زیر بار به عهدی درین هفت خوانم اسیر به عمری درین ششدرم سوگوار درین سجن اندوهگین بی قرین درین کاخ سیمابگون بی قرار چه پویم ره شکوهٔ بیکران؟ چه گویم ز حرمان یار و دیار؟ کجا تاب و این سینهٔ شعله خیز؟ کجا خواب و این چشم اختر شمار؟ حزین از نوای پریشان تو دل غنچه خون است و اشک هزار بیفکن کنون زخمهای خامه را که نازک بود تار و کف رعشه دار حزین لاهیجی