بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۸۷: چه دهد تردد هرزهات ز حضور سیر و سفر بهکف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه دهد تردد هرزه ات ز حضور سیر و سفر به کف که به راه ما نگذشته ای قدمی ز آبله سر به کف دلت از هوس نزدوده ای ، ره معنیی نگشوده ای ز جنون سر به هوا مرو، چو سحاب دامن تر به کف ستم است میل طبیعتت به غبار عالم بی بقا ز محیط تا قدحت رسد مشکن خمار نظر به کف ز غرور طاقت بی یقین مفروش ما و من آنقدر که رسی به عرصهٔ امتحان زگداز زهره جگر به کف کشد از مزاج تو تا به کی در فیض تهمت بستگی زگشاد عقدهٔ دست و دل ، به درآکلید سحر به کف تو بهشت نقد حقیقتی به امید نسیه الم مکش بگذر ز عشرت مبهمی که رسد زمان دگر به کف نه مرا بضاعت و طاقتی نه تو را دماغ مروتی ز نیاز پنبه در آستین چه برم به سنگ شرر به کف به غبار نم زده داشتم دو جهان ذخیرهٔ عافیت چو سحر زدم به فضولیی که نه بال ماند و نه پر به کف به هزار گنج گهر کسی نخرد برات مسلمی به حقیقت گل این چمن نرسیده خواجهٔ زر به کف نه به عزت آنهمه مایلم نه به جاه و رتبه مقابلم صدف قناعت بیدلم ز دل شکسته گهر به کف بیدل دهلوی