بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۳۳: تپد آینه بسکه در آرزویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تپد آینه بسکه در آرزویش ز جوهر نفس می زند مو به مویش تبسم ، تکلم ، تغافل ، ترحم نمی زیبد الا به روی نکویش به جنت که می بندد احرام تسکین ؟ فشاندند بر زخم ما خاک کویش نهال خیالم که در چشم بینش به صد ریشه یک مو نبالد نمویش نگه سوخت در دیدهٔ انتظارم خرامت مگر آبی آرد به جویش ز بس محو آن لعل گردید گوهر عرق هم چکیدن ندارد ز رویش طراوت درین خاکدان نیست ممکن گر آبی ست دارد تیمم وضویش لب از هرزه سنجی است مقراض هستی سر شمع هم در سر گفتگویش چو نی هر کرا حرف بر لب گره شد تأمل شکر کرد وقف گلویش اگر انتقام از فلک می ستانی مکن جز به چشم ترم روبرویش خوشا انتقامی که از عجز طاقت شوی خاک و ریزی به چشم عدویش چوآتش سیاه است رنگ لباسش به صابون خاکستر خود بشویش جهان از وفا رنگ گردی ندارد جگر خون کن کس مباد آرزویش برون از خودت گر همه اوست بیدل مبینش ، مدانش ، مخوانش ، مجویش بیدل دهلوی