بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۳۰: چه سازم تا توانم ریخت رنگ سجده در کویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه سازم تا توانم ریخت رنگ سجده در کویش سر افتاده ای دارم که پیشانی ست زانویش کف بی پنجه گیرایی ندارد حیرتی دارم که آیینه چسان حیرت گرفت از دیدن رویش سوادی نیست آزادی که روشن یاریش کردن خط گرداب می خواند اسیر حلقهٔ مویش چه توفانها کز انداز عتاب او نمی بالد زبان موج می فهمم ز طرز چین ابرویش در این باغ اتفاق شبنم و گل می کند داغم نگاهم کاش سامان عرق می کرد بر رویش ادبگاه محبت بر ندارد ناز گستاخان به غیر از جبههٔ من نقش پایی نیست در کویش مریض الفتش تمهید آسودن نمی داند مگر گرداندن رنگی دهد تغییر پهلویش چه امکان است بندد آرزو نقش میانت را اگر سعی ضعیفیها نسازد خامهٔ مویش بیا ای عندلیب از شوق قمری هم مشو غافل چمن دارد خط پشت لب از سرو لب جویش نه خلوت مایلم نی انجمن سیر اینقدر دانم که هرجا سربرآرد شمع در پیش است زانویش بهار آلودهٔ رنگ تمنایت دلی دارم که گر سیر گلی در خاطر افتد می کنم بویش ز احسانهای تیر او چه سنجد بیخودی بیدل مگر انصاف آگاهی نهد دل در ترازویش بیدل دهلوی