بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳: مپرسید از نگین شاه و اقبال نفس کاهش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مپرسید از نگین شاه و اقبال نفس کاهش به چندین کوچه افکنده ست سعی نام در چاهش خودآرایی به دیهیم زر و یاقوت می نازد ز ماتم کرده غافل خاک رنگین بر سر جاهش اگر شخص طلب قدر جنون مفلسی داند گریبان دامن آراید به طوف دست کوتاهش ره امن از که پرسم در جنون سامان بیابانی که محشر چشم می پوشد به مژگان پر کاهش چو آن گل کز سر و دستار مستی بر زمین افتد به لغزیدن من از خود رفتم و دل ماند درراهش عنان گیر غبار سینه چاکان نیست گردون هم سحر هر سو خرامد کوچه ها پیداست در راهش سراپای گهر موج است اگر آغوش بگشاید گره تاریست کز پیچیدگی کردند کوتاهش هلال آیینه دار است ای ز سامان طلب غافل که از خمیازهٔ یک ریشه بالد خرمن ماهش قناعت در مزاج خلق دون فطرت نمی باشد پریشان کرد عالم را زمین آسمان خواهش چه امکانست رمز پردهٔ این وهم بشکافی که عنقا غفلتست و سعی دانش نیست آگاهش زبان درکام دزدد هرکه درس عشق می خواند برون لفظ و خط راهی ندارد در ادبگاهش گر اسقاط اضافات است منظور یقین بیدل بس است الله الله از من الله و الی اللهش بیدل دهلوی