بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۰۳: من و پرفشانی حسرتی که گم است مقصد بسملش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من و پرفشانی حسرتی که گم است مقصد بسملش ز صدای خون برسی مگر به زبان خنجر قاتلش ستم است ذوق گذشتنت ز غبارکوچهٔ عاجزی اثری اگر نکشد به خون ز شکست آبله کن گلش به هزار یاس ستم کشی زده ایم بر در عافیت چو سفینه ای که شکستگی فکند به دامن ساحلش خوشت آنکه خط به فنون کشی سر عقل غره به خون کشی که مباد ننگ جنون کشی ز توهم حق و باطلش به شهید تیغ وفاکرا رسد ازهوس دم همسری که گسیخت منطقهٔ فلک ز شکوه زخم حمایلش دل ذره و تب جستجو سر مهر و گرمی آرزو چه هوس که تحفه نمی کشد به نگاه آینه مایلش به خیال آینهٔ دل از دو جهان ستمکش خجلتم به چه جلوه ها شبخون برم که نفس کشم به مقابلش به هوای مطلب بی نشان چو سحر چه واکشم از نفس که ز چاک پیرهن حیا عرقیست در دم سایلش نه سری که ساز جنون کنم نه دلی که نالم و خون کنم من بینوا چه فسون کنم که رود فرامشی از دلش کسی از حقیقت بی اثر به چه آگهی دهدت خبر به خطی که وا نرسد نظر بطلب ز نامهٔ بیدلش بیدل دهلوی