بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۹۳: آن را که ز خود برد تمنای سراغش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن را که ز خود برد تمنای سراغش چون اشک پر از رفتن خود کرد ایاغش هر چرب زبانی که به شوخی علم افراشت کردند چو شمع از نفس سوخته داغش رحم است بر آن خسته که چون آه ندامت در گوشهٔ دل نیز ندادند فراغش فریاد که در گلشن امکان نتوان یافت صبحی که به شبها نکشد بانگ کلاغش پیدایی حق ننگ دلایل نپسندد خورشید نه جنسی است که جویی به چراغش این نشئه ز کیفیت جولان که گل کرد تا ذره در این دشت به چرخ است دماغش حیرت چمن مستی و مخموری وهمیم تمثال در آیینه شکسته ست ایاغش در مملکت سایه ز خورشید نشان نیست ای بیخبر از ما نتوان یافت سراغش خاکسترت از دود نفس بال فشان است آتش قفس فاخته دارد پر زاغش از شیون رنگین وفا هیچ مپرسید دل آن همه خون گشت که بردند به باغش بیدل من و بزمی که ز یکتایی الفت خاکستر پروانه بود باد چراغش بیدل دهلوی