بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۸۰: بهار صنع چو دیدیم در سر و کارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار صنع چو دیدیم در سر و کارش به رنگ رفته نوشتم برات گلزارش به آسمان مژهٔ من فرو نمی آید بلند ساختهٔ حیرتی ست دیوارش رهایی ازکف صیاد عشق ممکن نیست کمند جای نفس می کشدگرفتارش به خاک خفتهٔ دام تواضع خلقم چو سجده ای که فتد راه در جبین زارش به وضع خلق برآیا ز دهرگوشه گزین گهر سری ست که دربا نمی کشد بارش ز شیخ مغز حقیقت مجوکه همچو حباب سری ندارد اگر واکنند دستارش ندارد آن همه تعلیم هوش غفلت عام به راه خفته به پا می کنند بیدارش چو شمع بلبل ا: ن باغ بسکه عجز نماست شکستن پر رنگ است سعی منقارش خرام یار ز عمر ابد نشان دارد در آب خضر نشسته ست گرد رفتارش ادب ز شرم نگه آب می شود ورنه شنیده ایم که بی پرده است دیدارش ره جنونکدهٔ دل گرفته ای بیدل به پا چو آبله نتوان نمود هموارش بیدل دهلوی