بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۷۲: فریاد جهان سوخت نفس سعی کمندش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فریاد جهان سوخت نفس سعی کمندش تا سرمه رسانید به مژگان بلندش از حیرت راه طلبش انجم و افلاک گم کرد صدا قافلهٔ زنگله بندش ننمود سحر نیز درین معرض ناموس بیش از دو نفس رشته به صد چاک پرندش هر گرد که برخاست ازین دشت پری بود یارب به چه رفتار جنون کرد سمندش صد مصر شکر آب شد از شرم حلاوت پیش دو لب او که مکرر شده قندش کو تحفهٔ دیگر که بیرزد به قبولی دل پیشکشی بود که در خاک فکندش جز در چمن شرم جمالش نتوان دید ای آیینه سازان عرق افتاد پسندش تسلیم به غارتکدهٔ یأس ندارد جز سجده که ترسم ز جبینم ببرندش چون من ز دل خاک کمربسته جهانی تا زور چه همت گسلد اینهمه بندش تشویش دل کس نتوان سهل شمردن زان شیشه حذر کن که به راهت شکنندش دل فتنهٔ شورافکن هنگامهٔ هستی است نُه مجمر گردون و یک آواز سپندش بیدل به که گویم غم بیداد محبت این تیر نه آهی ست که از دل شکنندش بیدل دهلوی