بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۶۹: به لوح جسمکه یکسر نفس خطوط حک استش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به لوح جسم که یکسر نفس خطوط حک استش دل انتخاب نمودم به نقطه ای که شک استش به آرمیدگی طبع بیدماغ بنازم که بوی یوسف اگر پیرهن درّد خسک استش در آن مکان که غبارم به یادکوی تو بالد سماک با همه رفعت فروتر از سمک استش از این بساط گرفتم عیار فطرت یاران سری که شد تهی از مغز گردش فلک استش به ابر و رعد خروشم حقی است کاین مژه ی تر اگر به ناله نباشد به گریه مشترک استش به تیغ کینه صف عجز ما به هم نتوان زد که همچو موج زگردن شکستگی کمک استش نگاه بهره ز روشندلی نبرد وگرنه سیاهی دو جهان از چراغ مردمک استش به حرمت رمضان کوش اگر ز اهل یقینی همین مه است که آدم طبیعت ملک استش چنین که خلق به نور عیان معامله دارد حساب جوهر خورشید و چشم شب پرک استش ز خوان دهر مکن آرزوی لذت دیگر همانقدرکه به زخم دلی رسد نمک استش اگر به فقرکنند امتحان همت بیدل سواد سایهٔ دیوار نیستی محک استش بیدل دهلوی