بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۶۸: ز ساز قافله ما که ما و من جرس استش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز ساز قافله ما که ما و من جرس استش بجز غبار عدم نیست آنچه پیش وپس استش کسی چه فیض برد از بهار عشرت امکان که چون سحر همه پرواز رنگ در قفس استش ز کسب فضل حیاکن کزین دوروزه تخیل کمال اگر همه عشق است خفت هوس استش ز مال غیرتعب چیست اغنیای جهان را محیط در خور امواج وقف دیده خس استش مراد دهر به تشویش انتظار نیرزد میی که جام تو دارد خمار پیشرس استش دمی که عرض تحمل دهد اسیر محبت مقابل دو جهان یکدل دو نیم بس استش مرو به زحمت عقبا مدو به خفت دنیا هوس سگی ست که اینهاگسستن مرس استش چو شمع چند توان زیست داغدار تعین حذر ز ساز حیاتی که سوختن نفس استش درتن هوسکده بیدل چه ممکنست قناعت به مور اگر نگری حسرت پر مگس استش بیدل دهلوی