بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۶۰: گر نهای عین تماشا حیرت سرشار باش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر نه ای عین تماشا حیرت سرشار باش سر به سر دلدار یا آیینهٔ دلدار باش با هجوم عیش شو چون نغمهٔ ذوق وصال یا سراپا درد دل چون نالهٔ بیمار باش بال و پر فرسودهٔ دام فلک نتوان شدن گر همه مرکز شوی بیرون این پرگار باش چند باید بود پیشاهنگ تحریک نفس ساز موهومی که ما داریم گویی تار باش صد چمن رنگ طرب در غنچه دارد خامشی ناله هر جا گل کند کوته تر از منقار باش گر همه بویی ز افسون حسد دارد دلت بر دم عقرب نشین یا بر دهان مار باش آگهی آیینه دار احتیاط افتاده است چشم اگر گردیده باشی اندکی بیدار باش بسمل ما را پر وامانده سیر عالمیست عرصهٔ کون و مکان گو یک تپیدن وار باش داغ هم رنگینیی دارد که در گلزار نیست گر نه ای طاووس باری رخت آتشکار باش سیر چشمی ذره از مهر قناعت بودن ست پیش مردم اندکی ، در چشم خود بسیار باش غنچه ات از بیخودی فال شکفتن می زند ای ز سر غافل ، برو بیمغزی دستار باش تا به کی باشد دل از خجلت شماران نفس سبحه بیکار است چندی گرم استغفار باش بی نیازیهای عشق آخر به هیچت می خرد جنس موهومی دو روزی بر سر بازار باش یک قدم راهست بیدل از تو تا دامان خاک بر سر مژگان چو اشک استاده ای هشیار باش بیدل دهلوی