افسرالملوک عاملی
کوروش نامه منظوم
فتح بابل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو شد سال تازه بیامد بهار جهان گشت خرم چو نیکو نگار بفرمود کورش که سان سپاه ببینند و جنبند زان جایگا به تسخیر بابل چو مامور گشت بفرمود لشکر رود سوی دشت چنین گفت شاهنشه نامدار دگر باره داریم ما کار زار کنون باید آهنگ بابل کنیم ببابل یکی فتح قابل کنیم بگفتند کای شاه فرمان تراست فلک گر بحکمت نهد سررواست گذر کرد از رود دجله سپاه سوی ملک بابل گرفتند راه سوی کلده آمد سپهدار شاه ابا صد هزاران گزیده سپاه نبونید نام شه کلده بود ز طغیان کورش بس آشفته بود به یاران جنگ و نه پای فرار نه سردار جنگی نه خود هوشیار بکورش بگفتند کای پادشاه یکی ژرف رود است دربین راه بفرمود کورش ندارید باک ببندید دل را به یزدان پاک چو حاضر شدند آن سپاه دلیر کمر بسته بازو گشاده چو شیر بخوبی گذر کرد جمله سپاه بیک حمله شد شهر بابل تباه نبونید تسلیم آن شاه شد پیاده روان سوی در گاه شد چو شاه جوان کوروش دادگر نبونید را دید حال دگر بگفتا نبونید دل شاد دار تن از رنج و غم یکسر آزاد دار سپاهم نه غارت نه ویران کند نه ظلمی که دلها پریشان کند رعیت ههه در پناه منند سپاهت همه چون سپاه منند یکی مرد باهوش و بارای و داد بدو پادشاهی بابل بداد نشاید دلی از تو درغم شود نه از ملک بابل دهی کم شود اگر بشنوم ظلم و عصیان تو بر آرم دمار از سرو جان تو بهرجا خرابی تو آباد کن دل بابلی را زخود شاد کن ز دهقان زیاده مخواهید باج که ویران شود مملکت از خراج چو دستور داد آن شه دادگر بفرمود لشکر بجنبد دگر افسرالملوک عاملی