بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۴۹: گره چو غنچه نباید زدن به تار نفس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گره چو غنچه نباید زدن به تار نفس فکندنی است ز سر چون حباب بار نفس زمانه صد سحر از هر کنار می خندد به ضبط کار تو و وضع استوار نفس خوش آن زمان که شوی در غبار کسوت عجز چو شعله بر رگ گردن بلند بار نفس اشاره ایست به اهل یقین ز چشم حباب که دیده وانشود تا بود غبار نفس به سوی خویش کشد صید را خموشی دام سخن ز فیض تامل شود شکار نفس ز موج بحر مجویید جهد خودداری چه ممکن است درآمد شد اختیار نفس متن چو صبح در انکار هستی ای موهوم گرفته است جهان را هوا سوار نفس در این محیط که هر قطره صد جنون تپش است شناخت موج گهر قیمت وقار نفس شب فراق توام زندگی چه امکان است مگر چو شمع کند سعی اشک ، کار نفس به چاک پیرهن عمر بخیه ممکن نیست متاب رشتهٔ وهم امل به تار نفس فلک به ساغر خمیازه سرخوشم دارد چو صبح می کشم از زندگی خمار نفس تأملی نکشیده ست دامنت ورنه برون هر دو جهانی به یک فشار نفس فروغ دل طلبی خامشی گزین بیدل که شمع صرفه ندارد به رهگذار نفس بیدل دهلوی