بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۳۰: غبار ره شو و سرکوب صد حشم برخیز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غبار ره شو و سرکوب صد حشم برخیز شه قلمرو فقری به این علم برخیز به فیض عام ز امید قطع نتوان کرد زبخت خفته میندیش و صبحدم برخیز غبار دل به زمین نقش خواهدت بستن کنون که بار سر و دوش توست کم برخیز فرونشسته تر از جسم مرده است جهان دو روز گو به جنون جوشی ورم برخیز ز اغنیا به تواضع مباش غرهٔ امن چو اعتماد ز دیوارهای خم برخیز حریف معنی تحقیق بودن آسان نیست به سرنگونی جاوید چون قلم برخیز شریک غفلت و آگاهی رفیقان باش به خواب چون مژه ها با هم و به هم برخیز غبار هرزه دو دشت آفتی چه بلاست تو راکه گفت ز خاک ره عدم برخیز؟ درای قافلهٔ صبح می دهد آواز که ای ستم زده رفتیم ما، تو هم برخیز چو شمع سیرگریبان عصای همت تست به خود فرو رو و از فرق تا قدم برخیز در این ستمکده نومید خفته ای بیدل به آرزوی دلت می دهم قسم برخیز بیدل دهلوی