بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۲۱: پوچ است سر به سر فلک بیمدار مغز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پوچ است سر به سر فلک بی مدار مغز چون شیشه زین کدو مطلب زینهار مغز راحت کند به سختی ایام نرمخو از استخوان به خویش برآرد حصار مغز ذوق جفا ز طینت خاصان نمی رود چون پوست مشکل است دهد آشکار مغز سرها ز بس فشردهٔ افسون وحشت است چون نارگیل می کند از خودکنار مغز نقد است انتقام شکفتن در این چمن جوش شکوفه می کشد از شاخسار مغز از بس که دیده در ره تیر تو دوختیم چون استخوان سفید شد از انتظار مغز ناصح مکش ترانهٔ عبرت به گوش من دارم سری که کاشته در پنبه زار مغز ناز سبو به سرخوشی باده می کشند آتش به پوست زن که نیاید به کار مغز عمری ست آسمان به هوا چرخ می زند گردش نرفت از این سر بی اعتبار مغز بیمعرفت به فتوی تحقیق کشتنی است از هر سری که مغز ندارد برآر مغز کو سر که فال عشرت سامان زند کسی نبود حباب قابل یک قطره وار مغز بیدل دماغ سوختهٔ طرز فکر را مانند نال خامه دمد تار تار مغز بیدل دهلوی