بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۱۸: نرگسش وامیکند طومار استغنای ناز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نرگسش وامی کند طومار استغنای ناز یعنی از مژگان او قد می کشد بالای ناز سرو او مشکل که گردد مایل آغوش من خم شدن ها برده اند از گردن مینای ناز از غبارم می کشد دامن ، تماشا کردنی است عاجزی های نیاز و بی نیازی های ناز چشم مستش عین ناز، ابروی مشکین ناز محض این چه توفان است یارب ، ناز بر بالای ناز بسکه آفاق از اثرهای نیاز ما پر است در بساط ناز نتوان یافت خالی جای ناز جیب و دامان خیال ما چمن می پرورد بسکه چیدیم از بهار جلوه ات گل های ناز با همه الفت نگاهی بی تغافل نیست حسن چین ابرو انتخاب ماست از اجزای ناز عالمی آیینه دارد درکمین انتظار تاکجا بی پرده گردد حسن بی پروای ناز سجده واری بار در بزم وصالم داده اند هان بناز ای سر، که خواهی خاک شد در پای ناز تا نفس بر خویش می بالد تمنا می تپد هرکه دیدم بسمل است از تیغ ناپیدای ناز بیدل امشب یاد شمعی خلوت افروز دل است دود آهم شعله ای دارد به گرمی های ناز بیدل دهلوی