بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۹۳: نکرد ضبط نفس راز وحشتم مستور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نکرد ضبط نفس راز وحشتم مستور چو بوی گل شدم آخر به خاموشی مشهور ز جلوهٔ تو چه گوید زبان حیرت من که هست جوهر آیینه درسخن معذور به یاد لعل تو شیرازه می توان بستن چو غنچه دفتر خمیازه برلب مخمور سر بریده نجوشد چرا ز پیکر شمع به محفل تو که آیینه می دهد منصور اگر رهی به ادبگاه درد دل می برد شکست شیشهٔ ما محتسب نداشت ضرور ز ننگ زاهد ما بگذر ای برودت طبع به حق ریش دوشاخی که نیست کم ز سمور خلاف قاعدهٔ اصل آفت انگیزست حذر کنید ز آبی که سرکشد ز تنور به عالمی که زند موج شعله مجمر دل ز چشمک شرری بیش نیست آتش طور ز صبح و شبنم این باغ چشم فیض مدار مجو طراوت عیش از چکیدن ناسور مروت است نگهبان عاجزان ورنه کسی دیت ننماید طلب ز کشتن مور غبار ذرگی آیینه دار منفعلی ست چه ممکن است فلک گشتنم کند معذور منی به جلوه رساندم که در تویی گم شد نداشت آینهٔ عجز بیش از این مقدور به جام خندهٔ گل مست عشرتی بیدل نرفته ای به خیال تبسم لب گور بیدل دهلوی