بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۷۹: سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهار از پر طاووس دامن بر کمر دارد بهار شبنم ما را به حیرت آب می باید شدن کز دل هر ذره توفانی دگر دارد بهار رنگ دامن چیدن و بوی گل از خود رفتن ست هر کجا گل می کند برگ سفر دارد بهار جلوه تا دیدی نهان شد رنگ تا دیدی شکست فرصت عرض تماشا اینقدر دارد بهار محرم نبض رم و آرام ما عشق است و بس از رگ گل تا خط سنبل خبر دارد بهار ای خرد چون بوی گل دیگر سراغ ما مگیر درجنون سرداد ما را تا چه سر دارد بهار سیر این گلشن غنیمت دان که فرصت بیش نیست در طلسم خندهٔ گل بال و پر دارد بهار بوی گل عمریست خون آلودهٔ رنگست و بس ناوکی از آه بلبل در جگر دارد بهار لاله داغ و گل گریبان چاک و بلبل نوحه گر غیر عبرت زین چمن دیگر چه بردارد بهار زندگی می باید اسباب طرب معدوم نیست رنگ هر جا رفته باشد در نظر دارد بهار زخم دل عمریست درگرد نفس خوابانده ام در گریبانی که من دارم سحر دارد بهار کهنه درس فطرتیم ای آگهی سرمایگان چند روزی شد که ما را بی خبر دارد بهار چند باید بود مغرور طراوت های وهم شبنمستان نیست بیدل چشم تر دارد بهار بیدل دهلوی