بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۱۸: نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید نامم ازگمشدگیها به شنیدن نرسید زین خمستان هوس نشئهٔ وهمی داریم که به تر، طیب دماغم نرسیدن نرسید طبع آزاد مرا ز آفت دوران غم نیست پیکر سرو ز پیری به خمیدن نرسید بال معنی نکشد کوشش هر بی سر و پا اشک را منصب بینش به دویدن نرسید غیر نومیدی از این باغ چه گل خواهم چید رنگ افسردهٔ من گر به پریدن نرسید بسمل ناز تو گر بال کشد وحشت کو جوهر آینه هرگز به تپیدن نرسید تار و پود نفس صبح همان باب فناست خرقهٔ هستی ما جز به دریدن نرسید غنچه سان ، قطرهٔ اشک مژهٔ شاخ گلیم سعی ما خون شود اما به چکیدن نرسید هر کجا پای نهی خاک به زیر قدم است ما نرفتیم به جایی که رسیدن نرسید چشم روزن مگر از بی نگهی دریابد ورنه این ذره که ماییم به دیدن نرسید چه کنم با دو جهان بار ندامت بیدل قوت من که به یک ناله کشیدن نرسید بیدل دهلوی