بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۰۸: چو شمع بر سرت اقبال و جاه میگرید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو شمع بر سرت اقبال و جاه می گرید به اوج قدر نخندی کلاه می گرید در آن بساط که انجام کار نومیدی ست اگرگداست وگر پادشاه می گرید به عیش ، خاصیت شیشه های می داریم که خنده بر لب ما قاه قاه می گرید به امتحان وفا جبهه چشمهٔ عرق است ز شرم دعوی باطل گواه می گرید گزیرنیست شب تیره را زشمع وچراغ همیشه دیدهٔ بخت سیاه می گرید چه سان رسیم به مقصدکه تا قدم زده ایم شکست آبله در خاک راه می گرید به نا امیدی دل کیست چشم بازکند بس است اگر مژه ای گاه گاه می گرید ز شمع کشته شنیدم که صبحدم می گفت : دگر چه دیده گشایم نگاه می گرید ترحم کرم توست بروضیع وشریف که ابر بر گل و خار و گیاه می گرید کراست یادکه در بارگاه رحمت عام صواب خنده کند یا گناه می گرید نه اشک شمعم ونی شبنم سحربیدل چه عبرتم که به حال من آه می گرید بیدل دهلوی