بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۸۷: ظالم چه خیال است مؤدب به در آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ظالم چه خیال است مؤدب به در آید آن نیست کجی کز دم عقربه به در آید می چاره گر کلفت زهاد نگردید توفان مگر از عهدهٔ مذهب به در آید آرام زمانی ست که در علم یقینت تاثیر ز جمعیت کوکب به در آید جز سوختن افسرده دلان هیچ ندارند رحم است به خشتی که ز قالب به درآید با بخت سیه چارهٔ خوابم چه خیالست بیدار شود سایه چو از شب به درآید زین مرحله خوابانده به در زن که مبادا آواز سوار از سم مرکب به درآید چون ماه نو از شرم زمین بوس تو داغم هرچند که پیشانی ام از لب به در آید خطی ز سیهکاری من ثبت جبین است ترسم که زند جوش و مرکب به در آید آنجا که غبار اثر از خوی تو گیرند آتش تریش چون عرق از تب به درآید گر پرتو حسن تو به این برق شکوه است خورشید هم از خانه مگر شب به درآید در خلوت دل صحبت اوهام وبال است بیزارم از آن حلقه که یارب به در آید بیدل چقدر تشنهٔ اخفاست معانی در نگوش خزد هرقدر از لب به در آید بیدل دهلوی