بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۶۸: اشکم از پیری به چشم تر پریشان میشود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اشکم از پیری به چشم تر پریشان می شود صبحدم جمعیت اختر پریشان می شود می دهد سرسبزی این مزرع از ماتم نشان دانه را از ریشه موی سر پریشان می شود یک تپیدن پرده بردارد اگر شور جنون بوی گل از ناله عریانتر پریشان می شود رنگ را بر روی آتش نیست امکان ثبات همچو خورشید از کف ما زر پریشان می شود جادهٔ سرمنزل جمعیت ما راستی ست چون برون افتد خط از مسطر پریشان می شود مقصدت وهم است دل از جستجوها جمع کن رهرو اینجا در پی رهبر پریشان می شود گر لب اظهار نگشایی نفس آواره نیست موج می از وسعت ساغر پریشان می شود چون نفس بی ضبط گردد اشک باید ریختن رشته هر گه بگسلد گوهر پریشان می شود از تپیدن گرد نومیدی به گردون برده ایم ناله می گردد خموشی گر پریشان می شود راز دل چندان که دزدیدم نفس بی پرده شد بیدل از شیرازه این دفتر پریشان می شود بیدل دهلوی