بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۶۲: جوهر تمکین مرد از لاف برهم میشود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جوهر تمکین مرد از لاف برهم می شود ما و من چون بیش می گردد حیاکم می شود نیست آسان ربط قیل وقال ناموزون خلق سکته می خواند نفس تا لب فراهم می شود رفت ایامی که تقلید انفعال خلق بود صورت سنگ این زمان عیسی و مریم می شود ریشه ها دارد جنون تخم نیرنگ خیال می کشد گندم سر از فردوس و آدم می شود دستگاه عشرت و اندوه این محفل دل است شمع هنگام خموشی نخل ماتم می شود حرف بسیار است اما هیچکس آگاه نیست چون دو دل با یکدگر جوشد دو عالم می شود جهد می باید، فسردن یک قلم بی جوهریست تیغ چون ابرو ز بیکاری تبردم می شود ای فقیر از کفهٔ تمکین منعم شرم دار گر به تعظیم تو برخیزد ز جا کم می شود کاروان سبحه ام اندوه واماندن کراست هرکه پس ماند دم دیگر مقدم می شود برنگرداند فنا اخلاق صافی طینتان پنبه بعد از سوختنها نیز مرهم می شود بار شرم جرأت دیدار سنگین بوده است چشم برمی دارم و دوش مژه خم می شود وصل خوبان مغتنم گیرید کز اجزای صبح در بر گل گریه دارد هرچه شبنم می شود بگذرید ازحق که بر خوان مکافات عمل دعوی باطل قسم گر می خورد سم می شود با خموشی ساز کن بیدل که در اهل زمان گر همه مدح است تا بر لب رسد نم می شود بیدل دهلوی