بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۷: ازکجا آیینه با مردم موافق میشود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ازکجا آیینه با مردم موافق می شود شخص را تمثال خود دام علایق می شود غیر نیرنگ تحیر در مقابل هیچ نیست بی نقابیهای ما معشوق و عاشق می شود عالم اسماست ، از صوت و صدا غافل مباش خلق ازامداد هم مرزوق و رازق می شود در جهان بی نیازی فرق عین و غیر نیست عمرها شد خالق عالم خلایق می شود کم کمی ذرات چون جوشید با هم عالمی ست وضع قنطاری که دیدی جمع دانق می شود هوش می باید، زبان سرمه هم بی حرف نیست با سخن فهمان خط مکتوب ناطق می شود آرزو از طبع مستغنی به هرجا کرد گل بی تکلف گر همه عذراست وامق می شود میل دنیا انفعال غیرت مردی مخواه زبن هوس گر صاحب تقواست فاسق می شود اختلاط نفس ظالم خیر ما را کرده شر آب با آتش چو جوشی خورد محرق می شود هرچه باشی از مقیمان در اقرار باش کاذب قایل به کذب خویش صادق می شود عمر ارذل از گرانجانی وبال کس مباد زندگی چون امتداد آرد تب دق می شود عدل نپسندد خلاف وضع استعداد خلق بپدل اینجا آنچه بهر ماست لایق می شود بیدل دهلوی