بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۴۷: اشک ز بیداد عشق پردهگشا میشود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اشک ز بیداد عشق پرده گشا می شود فهم معماکنید آبله وا می شود ذوق طلب عالمی ست وقف حضور دوام پر به اجابت مکوش ختم دعا می شود گاه وداع بقا تار نفس از امل چون به گسستن رسید آه رسا می شود جوهر اهل صفا سهل نباید شمرد آینه گر قطره ایست بحر نما می شود حرص به صد عزوجاه در همه صورت گداست گر به قناعت رسی فقر غنا می شود آنطرف احتیاج انجمن کبریاست چون ز طلب درگذشت بنده خدا می شود چند خورد آرزو عشوه برخاستن غیرت امداد غیر نیز عصا می شود عذر ضعیفی دمی کاینه گیرد به دست آبله در پسای سعی ناز حنا می شود از کف بیمایگان کارگشایی مخواه دست چو کوتاه شد ناخن پا می شود غیر وداع طرب گرمی این بزم چیست تا سحر از روی شمع رنگ جدا می شود خاک به سر می کند زندگی از طبع دون پستی این خانه ها تنگ هوا می شود بگذر از ابرام طبع کز هوس هرزه دو حرص خجل نیست لیک کار حیا می شود بیدل ازین دشت و در گرد هوس رفته گیر قافله هر سو رود بانگ درا می شود بیدل دهلوی