بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۲۳: شبنم صبح از چمن آبله دل میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبنم صبح از چمن آبله دل می رود عیش عرق می کند خنده خجل می رود مخمصهٔ زندگی فرصت ماکرد تنگ عیش والم هیچ نیست عمر مخل می رود زبن همه نشو و نما منفعل است اصل ما درخور شاخ بلند ربشه به گل می رود تک به هوا می زند خلق زحرص بگیر گرجه به دوش نفس * رد بهل می رود هرچه دمد زین بهار نشئهٔ آفت شمار در رگ گل آب نیست خون بحل می رود رنج و الم هم نداد داد ثباتی که نیست زین مرض آباد یأس دق شد و سل می رود فرصت کار نفس مغتنم غفلت است آمده در یاد نیست رفته ز دل می رود بیدل ازین رنگ وبو غنچهٔ دل جمع نیست قافلهٔ اتفاق ربط گسل می رود بیدل دهلوی