بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۱۳: آنروز که پیدایی ما را اثری بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنروز که پیدایی ما را اثری بود در آینهٔ ذره غبار نظری بود نقشی ندمیدیم به صد رنگ تامل نقاش هوس خامهٔ موی کمری بود گرعافیتی هست ازین بحر برون است غواص ندانست که ساحل گهری بود از جرات پرواز به جایی نرسیدیم جمعیت بی بال و پری ، بال و پری بود تا شوق کشد محمل فرصت ، مژه بستم دربار شرر شوخی برق نظری بود نگذاشت فلک با تو مقابل دل ما را فریاد که آیینه به دست دگری بود روزی که گذشتی ز سر خاک شهیدان هر گرد که در پای تو افتاد سری بود آخر ز خودم برد به راه تو نشستن آسودگی شعله کمین سفری بود دل کشتهٔ یکتایی حسن ست وگرکه در پیش تو آیینه شکستن هنری بود بیدل به تمناکدهٔ عرض هوسه از دل دو جهان شور و ز ماگوش کری بود بیدل دهلوی